دینا سانیچار - یک کودک وحشی هندی که توسط گرگ ها بزرگ شده است

گفته می شود دینا سانیچار از خلق باورنکردنی "کتاب جنگل" الهام بخش کیپلینگ برای شخصیت کودک معروف "موگلی" بوده است.

در سال 1867 ، گروهی از شکارچیان پس از دیدن صحنه ای عجیب در اعماق جنگل های مجبور شدند کامیون های خود را متوقف کنند بلندشهر، در استان شمالی هند. دسته ای از گرگ ها در جنگل انبوه به دنبال نوزاد انسانی که چهار دست و پا راه می رفت سرگردان بودند. پس از آن بسته در یک غار ناپدید شد! شکارچیان نه تنها از آنچه که مشاهده کردند شگفت زده شدند، بلکه وحشت کردند.

دینا سانیچار - یک کودک وحشی هندی که توسط گرگ ها بزرگ شده است 1
تصویر عتیقه از جنگل هند. iStock

پس از آن با آتش زدن دهان گله گرگ ها سعی کردند از غار خارج کنند. با ظهور دوباره گرگ ها، شکارچیان آنها را کشتند و نوزاد انسان را اسیر کردند. این نوزاد معجزه گر بعدها دینا سانیچار نام گرفت - کودکی وحشی که توسط گرگ ها بزرگ شد.

مورد کودک گرگ دینا سانیچار

دینا سانیچار
دینا سانیچار: کودک وحشی هندی. در ویکیانبار موجود

دینا سانیچار - ظاهراً یک پسر هندی شش ساله که به معنای واقعی کلمه توسط گرگ ها در جنگل های بولاندشهر در شمال هند بزرگ شده است. سانیچار یکی از بسیاری از کودکان وحشی بود که در طول سال ها در هند پیدا شد. این کشور دارای سابقه طولانی کودکان وحشی از جمله کودکان گرگ، کودکان پلنگ، کودکان مرغ، بچه های سگو حتی بچه های غزال.

در فرهنگ عامیانه و رمان های سراسر جهان ، یک کودک وحشی اغلب به عنوان یک شخصیت معجزه آسا و شگفت انگیز به تصویر کشیده می شود اما در واقعیت ، زندگی آنها داستان های غم انگیز غفلت و انزوای شدید را ثابت می کند. بازگشت آنها به دنیای "متمدن" اخبار شگفت انگیزی را ایجاد می کند اما پس از آن فراموش می شوند ، و س questionsالاتی در مورد اخلاق پیرامون رفتارهای انسانی و آنچه دقیقاً باعث می شود ما انسان بشویم را پشت سر بگذاریم.

پس از دستگیری دینا سانیچار ، او را به یتیم خانه ای رساندند که در آنجا غسل تعمید داده شد و نامش را گذاشتند-سانیچار که در لغت به معنای شنبه در اردو است. همانطور که او شنبه در جنگل پیدا شد.

پدر ارهارت ، رئیس مركز پرورشگاه ، خاطرنشان كرد كه اگرچه سانیچار "بدون تردید بت پرست (مكرر یا احمق) است ، اما هنوز نشانه هایی از دلیل و گاهی زیركی واقعی نشان می دهد."

کودک گرگ دینا سانیچار ، هشت سال پس از کشف در سال 1875 از او عکس گرفت.
کودک گرگ دینا سانیچار ، هشت سال پس از کشف در سال 1875 از او عکس گرفت. در ویکیانبار موجود

روانشناس مشهور کودک ، وین دنیس بسیاری از ویژگیهای عجیب و غریب روانشناختی را در مقاله 1941 ژورنال روانشناسی آمریکا ، "اهمیت مرد وحشی" که سانیچار به اشتراک گذاشته بود ، نقل کرد. دنیس استناد کرد که Sanichar قبلاً نامرتب زندگی می کرد و چیزهایی می خورد که انسان متمدن آن را ناپسند می داند.

وی همچنین نوشت ، سانیچار فقط گوشت می خورد ، پوشیدن لباس را تحقیر می كرد و دندان های خود را بر روی استخوان ها تیز می كرد. اگرچه به نظر می رسید توانایی زبان ندارد ، اما لال نبود و در عوض صداهای حیوانات را ایجاد می کرد. همانطور که دنیس توضیح داد ، بچه های وحشی "نسبت به گرما و سرما حساس نبودند" و "وابستگی کمی به انسانها داشتند و یا به آنها وابستگی نداشتند."

تنها فردی که سانیچار می تواند برایش طنین انداز شود

کودک گرگ دینا سانیچار ، عکس گرفته شده در سال 1875
کودک گرگ دینا سانیچار ، عکسبرداری شده در سال 1875. در ویکیانبار موجود

با این حال ، سانیچار با یک انسان پیوند برقرار کرد: کودک وحشی دیگری که در مانیپوری اوتار پرادش پیدا شده بود و به پرورشگاه آورده شده بود. پدر ارهارت ادعا كرد ، "همدردی عجیب و غریب این دو پسر را به هم پیوند داد و بزرگتر ابتدا به بزرگتر آموخت كه از یك فنجان بنوشد." شاید گذشته های مشابه آنها باعث شده است که بتوانند درک بهتری نسبت به یکدیگر ایجاد کنند.

یک پرنده شناس معروف توپ ولنتاین نویسنده زندگی جنگل در هند (1880) دینا سانیچار را به عنوان یک حیوان وحشی کامل در نظر گرفت.

داستان کودکان وحشی در هند

برای قرن ها هندی ها مجذوب افسانه های کودک وحشی شده اند. آنها غالباً افسانه های "بچه گرگها" را که در جنگل عمیق بزرگ شده اند می خوانند. اما اینها فقط داستان نیستند. این کشور واقعاً شاهد چنین مواردی بوده است. تقریباً زمانی که کودک وحشی Sanichar در جنگل شمال هند پیدا شد ، چهار کودک گرگ دیگر نیز در هند گزارش شدند و با گذشت سالها تعداد بیشتری از آنها ظهور می کنند.

این داستان ها و افسانه ها بر بسیاری از نویسندگان و شاعران تأثیر می گذارد تا هنرهای خود را به شکل کودکان وحشی بسازند. رودیارد کیپلینگ ، نویسنده انگلیسی که سالها در هند زندگی کرد ، نیز مجذوب داستانهای کودک وحشی هند شد. اندکی پس از کشف معجزه Sanichar ، کیپلینگ مجموعه محبوب کودکان "کتاب جنگل" را نوشت که در آن یک "توله سگ" جوان ، موگلی ، به جنگل هند پرسه می زند و توسط حیوانات پذیرفته می شود. به این ترتیب دینا سانیچار به عنوان "ماگلی واقعی هند" شناخته می شود.

این اتفاقی است که در پایان برای دینا سانیچار افتاد

پدر ارهارت ، سرپرست مراقبت از Sanichar ، Sanichar را در اردوگاه "اصلاح طلبان" قرار داده بود ، و با دقت تمام "پیشرفت" خود را طراحی كرد. سانیچار بقیه عمر کوتاه خود را تحت مراقبت از پرورشگاه گذراند. حتی بعد از 20 سال ارتباط انسانی ، سانیچار احساس کمی از رفتارهای انسانی داشت یا اصلاً احساس نمی کرد.

داستان رومولوس و رموس ، دو پسر دوقلو که در ساحل رود تیبر رها شده و توسط گرگ ها شیر خورده و پرورش داده شدند و متعاقباً به تمدن بازگشتند تا رم را ایجاد کنند ، به اصطلاح مرکز تمدن ، شاید مشهورترین وحشی غربی باشد. اسطوره کودک

از طرف دیگر ، داستان سانیچار نقطه مقابل آن داستان وحشی تا نجیب است. شما می توانید پسر را از جنگل بیرون بیاورید ، اما با توجه به داستان او ، جنگل را بیرون نیاورید. سانیچار ، مانند تقریباً همه کودکان وحشی ، هرگز به طور کامل در جامعه جذب نمی شود و ترجیح می دهد در یک نقطه وسط ناراضی بماند.

دینا سانیچار - یک کودک وحشی هندی که توسط گرگ ها بزرگ شده است 2
دینا سانیچار، پسر گرگ سکوندرا. در ویکیانبار موجود

اگرچه او توانایی راه رفتن به حالت ایستاده روی پاهایش را پیدا کرد. او می توانست "به سختی" خودش را بپوشاند ، و توانست جام و بشقاب خود را نگه دارد. او قبل از خوردن غذا همچنان بوی همه غذای خود را می داد و همیشه از هر چیزی به جز گوشت خام دوری می کرد. نکته عجیب دیگری که در Sanichar مورد توجه قرار گرفت این بود که او با میل و رغبت فقط عادت سیگار کشیدن در انسان را پذیرفت و به یک سیگاری زنجیره ای پرکار تبدیل شد. برخی گفتند از بیماری سل در سال 1895 درگذشت.

شنبه متیان - کودک وحشی دیگری در جنگل کوازولو آفریقای جنوبی پیدا شد

داستان دینا سانیچار نیز مشابه آن را یادآوری می کند کودک وحشی به نام شنبه متیانهاو نیز در روز شنبه 1987 در جنگل های آفریقا پیدا شد. این پسر پنج ساله در میان میمون ها در نزدیکی رودخانه توگلا در وحشی کوازولو ناتال آفریقای جنوبی زندگی می کرد. شنبه که فقط رفتاری شبیه حیوانات نشان می داد، نمی توانست صحبت کند، چهار دست و پا راه می رفت، از درختان بالا رفتن و میوه ها، به خصوص موز را دوست داشت. او در سال 2005 در آتش سوزی جان باخت.