رمز و راز حل نشده ناپدید شدن دهکده Anjikuni

ما در اوج شدید تمدن زندگی می کنیم و به تعالی دانش و علم می رسیم. ما یک توضیح علمی و استدلال می کنیم که همه اتفاقات برای خودآزاری رخ می دهد. اما برخی از وقایع در تاریخ جهان وجود دارد که تاکنون توضیحی علمی نداشته اند. در اینجا ، در این مقاله ، یکی از این موارد است که در قرن گذشته ، در یک دهکده کوچک اینوئیت به نام Anjikuni (آنژیکونی) رخ داده است ، که تا امروز یک رمز و راز حل نشده باقی مانده است.

رمز و راز لاینحل ناپدید شدن دهکده آنژیکونی 1

ناپدید شدن دهکده Anjikuni:

در سال 1932 ، یک ردیاب خز کانادایی به روستایی در نزدیکی دریاچه آنجیکونی در کانادا رفت. او این استقرار را به خوبی می دانست ، زیرا اغلب برای تجارت خز و گذراندن اوقات فراغت به آنجا می رفت. در این سفر ، او به روستا رسید و احساس کرد در آنجا مشکلی وجود دارد. او متوجه شد که این وضعیت کاملاً خالی و ساکت است ، حتی اگر نشانه هایی وجود داشت که چندی پیش در آنجا مردم بودند.

رمز و راز لاینحل ناپدید شدن دهکده آنژیکونی 2

او دریافت که آتش همچنان در حال سوختن است و خورش هنوز روی آن غذا می پزد. او درها را باز و غذاهایی را دید که منتظر آماده شدن بودند ، به نظر می رسید صدها روستایی آنژیکونی که در آنجا زندگی می کردند به راحتی از بین رفته اند و دیگر هرگز برنخواهند گشت. تا به امروز ، توضیح درستی درباره این ناپدید شدن گسترده روستای آنجیکونی وجود ندارد.

داستان عجیب دهکده آنژیکونی:

دریاچه آنجیکونی به نام دریاچه ای در منطقه کیوالیق کانادا در نوناووت نامگذاری شده است. این دریاچه به خاطر داشتن ماهی و زندگی در آب شیرین آن مشهور است. و همه ما می دانیم که یکی از ابتدایی ترین مشاغل در جهان شیلات است ، بنابراین باعث شد ماهیگیران یک دهکده استعماری در نزدیکی ساحل دریاچه آنجیکونی ایجاد کنند.

برای ماهیگیری ، ابتدا گروهی از گروه اینویت اسکیموها در کنار دریاچه زندگی خود را شروع کردند و سپس به تدریج بر اساس قوانین طبیعت و فرزندان افراد بیشتری در روستایی حدود 2000 تا 2500 نفری رشد کردند. این روستا همچنین به نام نام آن دریاچه "Anjikuni" نامگذاری شد.

Anjikuni - مکانی برای دوستداران الکل:

علاوه بر ماهیگیری ، دهکده Anjikuni به دلیل تقطیر چوب - نوعی شراب نیز مشهور بود. ساکنان آنجا برای گرم نگه داشتن خود چوب را به روش خود درست می کردند که باعث می شود دوستداران الکل در منطقه به راحتی جذب شوند. به دلیل سهولت شراب چوبی و سادگی و ذهن باز بودن مردم آنجا ، بسیاری از دوستداران الکل دوست دارند از این روستا دیدن کنند.

رمز و راز لاینحل ناپدید شدن دهکده آنژیکونی 3

جو لیبل ، یک شکارچی کانادایی ، نیز یکی از آن دوستداران دم بود. عاشق شراب چوب ، در یک شب ناخوشایند نوامبر 1930 ، جو در راه روستای انبوه آنجیکونی قدم زد. این یک سفر هیجان انگیز برای او بود. چند ساعت گذشت ، جو احساس كرد كه دارد دیرتر می شود و دیگر نمی تواند منتظر شراب مورد علاقه خود باشد ، بنابراین حالا شروع به دویدن كرد. او لحظه دلخواه خود را تصور می کرد و در حالی که از شراب در لیوان خود لذت می برد با مردم آنجیکونی گپ می زد.

یک استقبال عجیب:

وی پس از قدم گذاشتن در روستای آنجیکونی ، سکوت اخروی عجیبی را احساس کرد و مه غلیظی را دید که کل دهکده را فرا گرفته است. در ابتدا ، او فکر کرد که ممکن است در آن مسیر آشنا اشتباه کرده باشد. اما خانه ها! او دید که خانه ها همه مانند آنژیکونی است. سپس فکر کرد که شاید اهالی روستا آنقدر خسته شده اند که همه در چنین شب طولانی زمستانی تنها به خواب عمیق رفته و روستا را برای او ساکت و ساکت گذاشته اند.

بعد از آن ، به امید دیدن شخصی ، جو جلوی در خانه ای متوقف شد و دیگری و سپس دیگری ، وقتی به روستا می رفت ، بیشتر ترسیده بود. کل دهکده پر از جو عرفانی بود و پیام وحشتناکی را درباره چیزی غیرطبیعی که اینجا قبل از آمدن او اتفاق افتاده فوران می کند.

این هرگز برای آمدن او به این روستا اتفاق نیفتاده بود. مردم این روستا به مهمان نوازی شهرت دارند. مهم نیست که روز باشد یا شب ، آنها همیشه از مهمانان خود استقبال می کنند ، وعده های غذایی و غذاهای خوشمزه را برای آنها ترتیب می دهند. به همین دلیل است که برخی از مهمانان ویژه آنها مانند جو معمولاً به آنها سر می زدند.

آنها ناپدید شدند:

رمز و راز لاینحل ناپدید شدن دهکده آنژیکونی 4

با این حال ، برای مدت طولانی و بدون دیدن کسی ، جو به خانه آشنایان خود راه می یابد و آنها را با نام خود صدا می کند. اما کجاست! صدای او یخی را که به گوش او برمی گردد ، بازگو می کند.

جو بعد از اینکه مردم روستا را با چنین صدای بلندی اذیت کرد ، حالا تصمیم می گیرد که در خانه را بکشد و آن زمان که متوجه باز بودن در می شود. سپس به داخل خانه می رود و غذای ذخیره شده یک خانواده ، لباس ها ، اسباب بازی های کودکان ، ظروف روزمره ، لباس و همه چیزهایی را که در جای خود دست نخورده اند ، می بیند ، اما حتی یک روح در خانه وجود ندارد. چه سورپرایزی! خوب ، به نظر می رسد همه در این اتاق به جایی رفته اند - با این فکر ، او وارد اتاق دیگری می شود و معلوم می شود که مقداری برنج نیمه پخته شده در اجاق گاز روی اجاق گاز افتاده است که هنوز هم در حال سوختن است. در خانه بعدی نیز او همین وضعیت را می بیند.

تقریباً در هر اتاق ، او هر آنچه را كه مردم روستا استفاده می كردند در جای خود یافت ، فقط مردم ناپدید شدند. جو سرانجام کشف کرد ، به جز او در روستا کسی نبود. پس از دانستن این واقعیت ، او بیش از حد ترسیده بود!

حالا ، او فهمید که حتما اشتباهی رخ داده است. همه آنها نمی توانند روستا را به این ترتیب ترک کنند. و اگر آنها چنین می کردند ، حداقل رد پایی از خود به جای می گذاشتند زیرا مسیرها و زمین ها همه پوشیده از برف بود. اما در کمال تعجب جو ، او نمی توانست رد پا را به غیر از چکمه های خودش ببیند.

تحقیق و گمانه زنی های بی حاصل:

او بلافاصله به دفتر تلگراف نزدیک آن رفت و از نیروهای پلیس هیل در مورد آنچه که شاهد بود خبر داد. پلیس به سرعت به روستا رسید ، آنها جستجوی گسترده ای را برای یافتن روستاییان انجام دادند اما قادر به ردیابی آنها نبودند ، اما آنچه که آنها یافتند یک خونریزی است.

آنها خاطرنشان كردند كه تقريباً تمام گورهاي قبرستان روستا خالي بود و توسط شخصي باستان برده شد. آنها از روستا دور شدند ، زوزه 7 سگ سورتمه را شنیدند و اجساد کم رنگ و گرسنه گرسنه خود را در زیر یخ های سبک یافتند ، گویی که علیه مرگ می جنگند.
روشن بود که آنها برای محافظت از ارباب خود بهترین تلاش را کردند اما نتوانستند.

پس از آن ، پلیس و آژانس های اطلاعاتی هر دو قادر به کشف رمز و راز ناپدید شدن جمعی آنجیکونی نبودند. روستاییان اطراف اینویتس بعداً گزارش دادند که آنها در دهکده ای که بعداً در آسمان شمال گم شده بود ، نور آبی دیده اند. بسیاری بر این باورند که مردم آنجیکونی در واقع توسط بیگانگان ربوده شده اند و چراغ های آبی کار آنها بوده است.

گزارش تحقيقاتي بعدي اظهار داشت كه اين حادثه ماورا طبيعي اندكي قبل از ورود جو لابل به آن روستا اتفاق افتاده است و بارش منظم برف باعث مسدود شدن رد پاي آنها شده است. اما خیلی دیر بود که اخبار را اعلام کنیم که هیچ کس از خارج نیامده است و در این روزها کسی از آن بیرون نیامده است.

جو لابل کشف دلهره آور خود را برای خبرنگاران توصیف کرد:

"من بلافاصله احساس کردم مشکلی اشتباه است ... با توجه به غذاهای نیمه پخته شده ، من می دانستم که آنها هنگام تهیه شام ​​آشفته شده اند. در هر کابین ، من یک اسلحه در کنار در پیدا کردم و هیچ اسکیمو بدون اسلحه خود به جایی نمی رود ... من فهمیدم که اتفاق وحشتناکی رخ داده است. "

خود لابل ادعا کرد که یک خدای محلی به نام تورنگارسوک ، خدای بدخواه آسمان اینوئیت ها ، مسئول ربودن آنها است. بعداً ، در گزارش تحقیق جداگانه دیگری ، گفته شد که ادعای جو لیبل خلاف واقع است. شاید او قبلاً هرگز به آن منطقه نرفته باشد و هرگز زندگی انسانی نداشته باشد زیرا در آن منطقه سکونتگاه های انسانی کمتری وجود دارد.

اگر این چنین است ، چرا پلیس و سایر خبرگزاری ها و آژانس های اطلاعاتی به آنجا رفتند؟ و چگونه خانه های خالی ، مواد پراکنده و اسلحه ها را در محل پیدا کردند؟ چه کسی می خواهد خانه ای را در چنین مکان نامطلوب و خشن که تقریباً از سایر نقاط جهان منزوی است ، بسازد؟

نتیجه:

تا به امروز هیچ نتیجه ای درباره رمز و راز ناپدید شدن دهکده آنژیکونی گرفته نشده است. بدون عمیق شدن در پرونده ، روند تحقیقات کندتر شد و پرونده ها تحت پرونده های روزانه متمدن تحت فشار قرار گرفتند. صرف نظر از استدلال های صوتی debunkers در سراسر جهان ، رمز و راز ناپدید شدن دهکده Anjikuni هنوز حل نشده است. شاید ، ما ممکن است هرگز ندانیم که چه بلایی بر سر این روح های فقیر آمده است ، آیا آنها قتل شده اند یا بیگانگان آنها را ربوده اند یا هرگز وجود نداشته اند.